چه بی رحم اند ، آنان که با شکمی سیر ، به گرسنگان درس صبوری و قناعت می آموزند . ای تمام ابر های سیاه ، در هم بپیچید و آنقدر ببارید که تمام این فاصله ها را آب ببرد . که مرگ بشود خط تساوی میان تمام آدم های دنیا ، که شاید پایان یابد این ارتفاع نا همگون . تو که کفش هایت از ابر های آسمان است ، از حال من که کفش هایم از ریگ های بیابان است چه می فهمی . تو که حسرت در دل و نگاه و باورت رنگ باخته ، از حسرت کودک خیره از پشت شیشه قنادی ، چه میدانی ‌. تو همه چیز را دیکته می کنی و من تجربه ، تنم از تجربه ها آزرده است ، حرف تازه ای بزن از تجربه هایی مشترک ، که خدا می داند و من می دانم و تو ، که ما را تجربه مشترکی نیست ، مگر در تولد و مرگ . تو بنشین و از فردا های بعد صبوری بگو ، از بهشتی که در دل آسمان ها است ، من هم روی زمین ، میان آدم ها ، دنبال بهشت می گردم ، نمی دانم ، شاید بهشت هم باز سهم تو باشد .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها